venuspub

محمد حیدری

5/شهریور/1398 زندگینامه بدون دیدگاه

خوشنویس


تاریخ تولد : 1338
جنبش هنری : خوشنویسی
شاخه هنری: خط شکسته نستعلیق

زاده کویرم. در دوازدهمین روز از اردیبهشت سال 1338 هجری شمسی در روستایی از توابع ابرکوه(ابرقو) . اما زندگی من گویا یک دهه قبل از این آغاز شده بود با طلوع خورشید تابان هنر خوشنویسی، جناب استاد یدالله کابلی خوانساری . و از آن پس هر دهه یک اتفاق تعیین کننده: 1328 میلاد استادم 1338تولد 1348 آغاز خوشنویسی 1358 آشنایی و حضور در کلاس جناب استاد کابلی 1368 ازدواج با استاد فرشته حسینی 1378 دریافت گواهینامه استادی 1388 آخرین نمایشگاه انفرادی رسمی 1398 تا چه مقدر باشد.... شیفته طلوع خورشیدم و آبی آسمان . برآنم که هنر در ذات خود رویش و زایندگی و تابندگی است و از این رو بسان خورشید آسمان زندگی انسانها را آبی تر می کند . شیفتگی ام به هنر بویژه خوشنویسی ریشه در دلبستگی دیرینه ام به برآمدن خورشید دارد شاید و چنین است که شروع این شیفتگی را به یاد نمی آورم. گویا با من متولد شد ، این تعلق خاطر در من رشد کرد و پس از طی دوران کودکی به سال 1348 نی قلم را در دستان من نهاد. ایام نوجوانی ام به تقلید از نمونه های محدود و در دسترس سپری شد . در تابستان 1354 مدت کوتاهی در یک آموزشگاه هنری در تهران از تعلیمات جناب محمود میرزایی بهره مند شدم و تا سالها و قبل از سفر ایشان مشمول لطف و مهرشان بودم. در سال 1356 در جریان یک مسابقه هنری برگزیده شدم و با لطف شادروان خسرو زعیمی مدیر عامل وقت انجمن خوشنویسان ایران که داوری بخش خوشنویسی را عهده دار بودند به خانه عشق و هنر.... انجمن خوشنویسان ایران راه یافتم . و ریزه خوار خوان گسترده هنر شادروان استاد حسین میرخانی شدم از طریق مکاتبه، و پس از بیماری و هجرت ایشان از این خاک، شدم شاگرد مکتب استاد کیخسرو خروش. سال 1358 سال دگرگونی و تحول بود در زندگی هنری من . حضور در مکتب شکسته نویس بزرگ معاصر استاد یداله کابلی خوانساری و مسیر زندگی هنری ام در پرتو عنایت این مرد نازنین بصورتی معین و مشخص شد . سال 1360 با عنایت بزرگان و کسوت مندان خوشنویسی مفتخر شدم به پوشیدن جامه معلمی و از آنچه از محضر استاد کسب کردم پیشکش نمودم به پیشگاه طالبان خط زیبای شکسته. تدریس و تلمذ بی وقفه ادامه داشت تا اکنون . سال 1368 آغاز تحولی دیگر در زندگی من بود . شروع زندگی مشترک با بانوی هنرمند استاد فرشته حسینی که از برکات زندگی من است و بعدتر عزیزانم علیرضا (1374) و نگار (1379) که شور حیات را در وجودم فزونی بخشید و به هنرم رنگ و جلایی تازه داد. سال 1378 بار دیگر مشمول عنایت بزرگان خطه خط واقع شده به کسوت استادی افتخارم بخشیدند . سال 1388 آخرین عرضه رسمی آثار خوشنویسی ام در گالری فلاح که با حضور استادان و هنرمندان و هنردوستان عزیز خاطره ای شد ماندگار در بایگانی ذهن و خیال من و اکنون نیک می دانم که هیچ نمی دانم از این دنیای پر رمز و راز . همچنان شیفته و حیرت زده اینهمه سادگی و زیبایی ام در میان پیچ و تاب سماع گونه حروف و کلمات خط شکسته . و سال 1398....؟ * تا خود به کجا آخر با خاک درآمیزم همین!

برچسب ها:



دیدگاه
دیدگاه شما :